خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

که نوشتن قطعا یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست برای انسان.
که حتا اگه خوب نمی‌نویسیم هم، بنویسیم.
که ثبت بشه.
که بدونیم چقدر تغییر می‌کنه اوضاع.

کاغذهای ورق‌خورده

من عاشق این سه تا شعرم...

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۵۱ ب.ظ

شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :

"تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت...!"
بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:
"من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...!"

و از اونا جالب تر واسه من جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده که خیلی جالبه بخونید :
"دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت....!"

 

 

× بدرود !...

 

  • ۹۱/۱۲/۲۲
  • ع. ا.

نظرات  (۸)

ده ام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پاسخ:
آفغین!!! اول هم بودیا!!!!
آپم.
پاسخ:
من اینترنتم مشکل پیدا کرده...کلا وبلاگ ها و خود میهن بلاگ رو باز نمیکنه...:(
  • آینرسی-رها ( دوتامون یکی ایم)
  • چه قدر قشنگ بود!
    پاسخ:
    اوهوم...من هم خیلی دوستشون دارم... مرسی که اومدی:)
    خیلی خنده دار بود
    پاسخ:
    خنده دار بود!!!!!!!!!! این الان باید خنده دار باشه؟؟؟! شعر احساسیه...عاشقانه اس....خنده داره؟؟!!!!!!
    می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟ اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)من خواستم این بازیو دور بزنم مستقیما رفتم به اون ادرس گفت اینطوری نمیشه باید به10نفر بفرستیش نمیدونم چه طوری فهمید
    پاسخ:
    ینی شما باور میکنید خدایی؟؟؟!!!
    می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟ اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)
    پاسخ:
    اینو قبلا فامیلتون آقا یا خانوم . نوشته بودن....نوه ـشی؟؟؟شاید هم ندیده ـشی!
    یه وقت آپ نکنیـا!!!!!!!!!!!!!! مثلاً عیده ـااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!
    پاسخ:
    خب باشه چیکار کنم مثلا؟؟؟!!!
  • اگه گفتی من کی ام؟
  • قشنگ بود....پر از احساس....
    پاسخ:
    اوهوم.... من چه میدونم تو کی ای!!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی