خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

که نوشتن قطعا یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست برای انسان.
که حتا اگه خوب نمی‌نویسیم هم، بنویسیم.
که ثبت بشه.
که بدونیم چقدر تغییر می‌کنه اوضاع.

کاغذهای ورق‌خورده

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

[ راجع به جشنمون شاید ]

سه شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۵۷ ب.ظ

نشستم دارم سعی می‌کنم یه مطلب برای یربوکمون بنویسم. این چهارمیشه و فکر می‌کردم اصلا خوب نشدن چیزایی که تحویل دادم ولی خوشبختانه بچه‌ها خوششون اومد. فکر می‌کنم کاش زودتر قصد می‌کردم برای همکاری با این گروه. 

باید مصاحبه‌ای رو که با ک. انجام دادم مکتوب کنم. بعد به ن. پی‍ام بدم و بپرسم می‌شه باهاش مصاحبه کنم یا نه. و اگه گفت آره باید تلفنی باهاش صحبت کنم و این سخته برام! ولی همین که سوال‌ها مشخصه و مکالمه دست من نیست خیلی خوبه. :))

گریم تئاتریا به عهده‌ی منه. این خیلی جذابه که حس کنی برای یه اتفاقی مفیدی ولی واقعا نگرانم. چون هنوز گریم‌ها تایید نشدن و طرح یکی از مهمترین‌هاش داده شده ولی نتونستم امتحانش کنم. از طرفی هم به نظرم گریم‌هاشون زمان‌بره و می‌ترسم روز اجرا نتونم به موقع حاضرشون کنم. قرار شد نیکی بهم کمک کنه و گفت بهش یاد بدم چی کار کنه ولی راستش خودم هم چیز خاصی بلد نیستم و بیشتر حالت «حالا اینو امتحان کنم ببینم چی میشه» دارم! دلم می‌خواست برم دوره ببینم و طبق اصول یه چیزایی بلد باشم ولی نشد.

مریض شدم و نمی‌دونم چرا. گلوم درد می‌کنه و پشت سر هم عطسه می‌کنم. سها بهم گفت برای اخبار گفتن توی تئاتر مناسبم و متن می‌ده بهم که بخونم و وویس بدم تا صدا و لحنم رو بررسی کنه. حالا دارم فکر می‌کنم با این صدای عجیب و گلودرد می‌تونم وویس طولانی با لحن مناسب بدم بهش یا نه.

فردا باید برم عکس بگیرم برای کارت ملی. خب از همین الان می‌گم که فردا صبح دماغم اندازه‌ی گوجه و چشمام قدر نخود خواهد بود. و لطفا آدم‌ها رو از روی عکس کارت ملیشون قضاوت نکنید. :))


+ هی! امروز تولد 8 سالگی وبلاگمه. تولدت مبارک بچه.

  • ع. ا.