خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

که نوشتن قطعا یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست برای انسان.
که حتا اگه خوب نمی‌نویسیم هم، بنویسیم.
که ثبت بشه.
که بدونیم چقدر تغییر می‌کنه اوضاع.

کاغذهای ورق‌خورده

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

[ عمری دگر بباید بعد از وفات ما را ]

جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۵۰ ق.ظ

داشتم با «کوچ» حرف می‌زدم. بهش گفتم ذهنم درگیرشه. گفت اینا همه‌ش کاذبه.

می‌دونی، من توجه کردم به این که آدما کل زندگیمو گرفتن. چند وقت پیشا که داشتم با دانیال حرف می‌زدم، گفت: «تصور کن یه روز پامی‌شی می‌بینی هیچ آدمی رو کره‌ی زمین نیست. نه که مرده باشنا. غیب شدن. تو تنهایی. اون موقع که متوجه می‌شی نه اینستاگرامی هست که لحظاتت رو به اشتراک بذاری نه آدمی هست که بری پیشش یا باهاش حرف بزنی و ... دوست داری چی کار بکنی؟ اینه که اگه جوابشو پیدا کنی می‌فهمی از زندگیت چی می‌خوای.»

بعد من فکر کردم به این که چقدر تباهم و چقدر انگار مهم‌ترین چیزی که تو زندگیم وجود داره روابطم با آدماست و چقدر عجیبه. 

دانیال داشت می‌گفت: «ما تو زندگیمون همه‌ش دوست داریم چیزای جالبی که می‌بینیم رو به بقیه نشون بدیم. یهو توجهمون به یه چیزی جلب می‌شه و می‌ریم رفقامونو میاریم می‌گیم ببین ببین این چه باحاله! اگه کسی نباشه چی؟»

یکی گفت کتاب می‌خونم. بعد فکر کردیم که آخه تا کی کتاب بخونیم؟ یکی گفت زبون جدید یاد می‌گیرم. برام جالب بود؛ چون نفهمیدم وقتی کسی نیست که باهاش به اون زبونا حرف بزنه، زبون جدید به چه دردش می‌خوره. می‌دونی، من نمی‌دونم چی کار می‌کنم. بنویسم و کسی نخونه؟ عکس بگیرم و کسی نبینه؟ شعر بخونم و نتونم بیتای قشنگشو برا کسی بفرستم که با هم ذوق کنیم؟ ویس بگیرم و کسی گوش نکنه؟ 

***

هر چند وقت یه بار توجهم به یه آدم جدید جلب می‌شه. دلم می‌خواد بهش نزدیک شم و ببینم چه خبره تو ذهنش. ولی اینا همه‌ش کاذبه؛ نه؟ 

***

« کین عمر طی نمودیم اندر امیدواری »

نوبهاری - محسن نامجو

* شعر از سعدی


  • ع. ا.