خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

که نوشتن قطعا یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست برای انسان.
که حتا اگه خوب نمی‌نویسیم هم، بنویسیم.
که ثبت بشه.
که بدونیم چقدر تغییر می‌کنه اوضاع.

کاغذهای ورق‌خورده

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

[ پنجه‌بوکس ]

يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۰ ب.ظ

یاسمن چند بار با فواد جروبحث کرد. جو بینشون متشنج بود و من حس خوبی نداشتم.

تولد فواد بیست دی‌ه. پیشنهاد دادم در کنار تولد نگار و کیمیا، برای فواد تولد بگیریم و یاسمن استقبال کرد. گفتم ایده‌ش رو تو مطرح کن که اوکی شه بینتون.

یاسمن گفت به کمیل و داریوش هم بگیم. بعد کلاس، نشسته بودیم دور یه میز. من و سمیه و یاسمن، کمیل و داریوش. گفتن خب پس یه تولد می‌گیریم واسه فواد و کیمیا و نگار و عطیه.

شروع کردن راجع به کیک و کادو حرف زدن. سمیه گفت: «خب به نظرم بقیه‌ی صحبتا در مورد کادو و اینا و بذاریم یه وقتی که عطیه نباشه!»

کمیل یه نگاه بهم کرد: «من برای خانوم الف. یه کادو در نظرم هست.»

چشمام گرد شد و به حالت علامت سوال زل زدم بهش.

- یه چاقوی جیبی قشنگ که روشم طرح اژدها داره.

خنده از چشمام بیرون می‌ریخت واقعا. :)))

داریوش: « خیلی خوبه. می‌تونیم هم پنجه‌بوکس بگیریم!»

یاسمن: «پنجه‌بوکس گرونه بابا چهارصد تومن بود من چند وقت پیش دیدم.»

- اوه خب پس پنجه بوکس نگیریم.

کمیل: « آره بابا خانوم الف. بدون پنجه بوکس می‌زنه ناقص می‌کنه. 😎 »

- شمشیر پلاستیکی بگیریمم قیمتش مناسبه. 

واقعا داشتن چرت و پرت می‌گفتن و باید ثبت می‌شدن این دیالوگا. :))) حتی برا مامان هم تعریف کردم حرفاشونو. :))



+ دو روزه که ماهیچه‌های چهارسر رانم دچار گرفتگی شدن و نمی‌فهمم چرا. و گس وات؟ الان حتی مطمئن نیستم چهارسر ران همونیه که مدنظرمه یا نه. یادم نمیاد جلو بود یا عقب! می‌خوام بگم انقدر آناتومی تحتانی بلد نیستم.

  • ع. ا.