[ پنجهبوکس ]
یاسمن چند بار با فواد جروبحث کرد. جو بینشون متشنج بود و من حس خوبی نداشتم.
تولد فواد بیست دیه. پیشنهاد دادم در کنار تولد نگار و کیمیا، برای فواد تولد بگیریم و یاسمن استقبال کرد. گفتم ایدهش رو تو مطرح کن که اوکی شه بینتون.
یاسمن گفت به کمیل و داریوش هم بگیم. بعد کلاس، نشسته بودیم دور یه میز. من و سمیه و یاسمن، کمیل و داریوش. گفتن خب پس یه تولد میگیریم واسه فواد و کیمیا و نگار و عطیه.
شروع کردن راجع به کیک و کادو حرف زدن. سمیه گفت: «خب به نظرم بقیهی صحبتا در مورد کادو و اینا و بذاریم یه وقتی که عطیه نباشه!»
کمیل یه نگاه بهم کرد: «من برای خانوم الف. یه کادو در نظرم هست.»
چشمام گرد شد و به حالت علامت سوال زل زدم بهش.
- یه چاقوی جیبی قشنگ که روشم طرح اژدها داره.
خنده از چشمام بیرون میریخت واقعا. :)))
داریوش: « خیلی خوبه. میتونیم هم پنجهبوکس بگیریم!»
یاسمن: «پنجهبوکس گرونه بابا چهارصد تومن بود من چند وقت پیش دیدم.»
- اوه خب پس پنجه بوکس نگیریم.
کمیل: « آره بابا خانوم الف. بدون پنجه بوکس میزنه ناقص میکنه. 😎 »
- شمشیر پلاستیکی بگیریمم قیمتش مناسبه.
واقعا داشتن چرت و پرت میگفتن و باید ثبت میشدن این دیالوگا. :))) حتی برا مامان هم تعریف کردم حرفاشونو. :))
+ دو روزه که ماهیچههای چهارسر رانم دچار گرفتگی شدن و نمیفهمم چرا. و گس وات؟ الان حتی مطمئن نیستم چهارسر ران همونیه که مدنظرمه یا نه. یادم نمیاد جلو بود یا عقب! میخوام بگم انقدر آناتومی تحتانی بلد نیستم.