انشایی دیگر :دی
معلم محترمه ی انشا فرمودند: "ای نامه ک میروی ب سویش..."
ادامه ندادند؛ موضوع انشای ما همین شد.
از انجایی ک بنده با توجه ب رمان هایی ک میخوانیم وقت برای سر خاراندن نداریم انشایمان را ننوشتیم!
رفتیم مدرسه،سر زنگ اجتماعی متوجه گشتیم ک هیچی از صحبت های معلم محترمه متوجه نمیشویم،بنابراین تصمیم گرفتیم انشایمان را بنویسیم
چشمتان روز بد نبیند،عجب انشایی شد،یک پا رمان تخیلی عاشقانه ای شد برای خودش!
کلا این را گفتیم ک خوانندگان محترم بدانند زیاد جدی نباید گرفته شود انشاهای ما!
(البته اگر خواننده ای لطف کند و بیاید)
موضوع: "ای نامه ک میروی ب سویش...."
باز هم میخواهم نامه بنویسم و باز هم همان جمله ی تکراری بر بالای کاغذ نقش میبندد: « قلم را بر دست میگیرم و سعی در نوشتن نامه ای برای تو دارم»...
بازهم بعد از نوشتن این جمله، مغزم خالی از هر کلمه و جمله ای میشود و باز من میمانم و یک ذهن سیاه و خالی...گیج و مات بر دیوار ذهنم زل میزنم... چشمانم را بر هم میگذارم و سعی میکنم تصور کنم کلمه هایی را که تا دقیقه ای پیش بر در و دیوار نقش بسته بود...
جالب بود،تا دقیقه ای پیش ذهنم مملوء از حرف بود و داشت لبریز میشد، اما حالا، باز با آمدن اسمت هول شدم و کلمات یکی یکی از ذهنم گریختند
باید سعیَم را بکنم... مینویسم،مینویسم و دیگر جملات برایم مهم نیستند...فقط میخواهم بنویسم و تمام شود، خلاص شوم از این درد بی پایان... فقط میخواهم کلمات پشت هم ردیف شوند؛ و تو بدانی، از من، از احساساتم، از این غم نهفته در دلم...
تنها اتفاقی که می افتد مچاله شدن کاغذهای پی در پی است و سردرد شدید من...
به ته سیگارهای له شده در زیر سیگاری خیره میشوم... من باید بتوانم، بعد از این همه سال باید راز احساساتم را برایت بازگو کنم...
پاکت نامه ای به چشمم میخورد، نامه را با احتیاط درونش میگذارم.
***
باران میاید، آرام و با سرِ زیر افتاده نزدیکت میشوم، به اسمت خیره میشوم، گلی را پرپر میکنم، نامه را روی قبرت میگذارم و گل های پرپر شده را به آرامی رویش میریزم...
و می روم...
این بار هم، مثل همیشه...
تنها....
.................................................................
× گریه نکنید حالا...داستان بود :))
×× شنبه آزمون داریم و ما بجز ریاضی درس دیگری را مطالعه نفرمودیم،خدا مارا بیامرزد و رحمت کند... برای شادی روحمان صلوات
××× باز هم جوزدگی بیش از حد بنده و باز هم این لحن ب اصطلاح ادبی! هرچیزی هست الّا لحن ادبی