[ چه کنیم پس؟! ]
من آدم حسودیام. نه؛ حسود نه. بذار بگم منظورم دقیقا چیه.
من آدمیام که دلم میخواد دوستهام و خواهرم (و در آینده برادرم!) دلیل ناراحتی یا درگیری ذهنیشون رو بهم بگن. و وقتی میبینم سر درنمیارم از اوضاعی که دارن، غصهم میگیره. وقتی میبینم به فلان آدم مشغلهی ذهنیشون رو گفتن و به من نگفتن غمگین میشم. -و این به این معنی نیست که فکر کنم کاش به همون فلان آدم هم نمیگفتنش.-
برای حنانه کامنت گذاشته بودم: «وقتهایی که آدمهای وبلاگنویس اطرافم غمگینن، بیشتر از همیشه میفهمم چقدر ازشون دورم.»
تاکیدم هم روی «وبلاگنویس»ه و هم روی «غمگینن». چون مینویسن و بعد میخونم و میبینم هیچینمیدونم. هیچی. به این نتیجه میرسم که خیلی دورم ازشون و بعد دلم تنگ میشه براشون!
+ خودم هم نمیدونم چی باعث شد وسط سروکله زدن با فیزیک به این نتیجه برسم که باید اینا رو بنویسم اینجا!
- ۹۷/۰۳/۰۷