[ مرموز بدم یا ساده؟ ]
گفته بودم یکی از چیزایی که همیشه دوست داشتم اتفاق بیفته این بود که به نظر مرموز بیام؟
که معلوم نباشه فلان حرفی که دارم میزنم مفهوم دقیقش چیه. قضیه پیچیده باشه برا بقیه. ساده نباشم واسهشون.
خب خیلی جذابه به نظرم.
ولی اتفاقی که میافته اینه که کاملا حرفها و نوشتههام سادهن. کاملا واضحه که چی دارم میگم. و همهی حرفام خیلی ابتدایین.
و یه اتفاق دیگهای هم که میافته اینه: آدمای زیادی هستن که باهام در ارتباطن و خب هر کدوم یه تیکه از زندگیم رو میدونن. بعد با توجه به اون یه تیکهای که میدونن راجع به حرفهای دیگهم که ربطی به اون تیکه نداره قضاوت میکنن.
نه که قضاوت بد ها. نه منظورم اون نیست. اصلا فکر کنم قضاوت کلمهی درستی نباشه اینجا. منظورم اینه که مثلا من یه حرف میزنم و ملت فکر میکنن دارم راجع به موضوع ایکس صحبت میکنم. در حالی که موضوع موردنظر من هیچ ارتباطی به ایکس نداشته.
بعد این خیلی مسخرهست! چون حتا ذرهای حرفام به نظرشون پیچیده نمیاد. و تا وقتی بیان نکنن این قضیه رو من نمیفهمم که دقیقا چه حدسی زدن راجع بهم.
سوالی که دارم اینه که دقیقا چی دارم میگم؟ :)) غر بود فکر کنم. هنوز چند تا چیز هستن که باید بنویسم راجع بهشون ولی نمیشه.
+ آره آره جرقهی این یکی هم زمانی زده شد که صبح داشتم باهات صحبت میکردم. واقعا درست نیست که به نظر بیاد همهی اون حرفا راجع به یه چیزه در حالی که نیست.
- ۹۶/۱۱/۰۳