[ شخصیت خود را چگونه میسازید؟ ]
همیشه دوست داشتم از آن شخصیتهایی باشم که پر از اطلاعات جذاب و فعالیتهای جورواجور اند ولی در ظاهر اصلا معلوم نیست.
از آنهایی که وسط یک صحبت جدی جملهای تاثیرگذار میگویند و همه بهتزده میشوند از این حجم تفاوت ظاهر با باطن شخص. از این حجم سواد و فهم.
یا از آنهایی که یکهو میبینی وسط حرف زدنهایشان از دیالوگهای یک کتاب استفاده میکنند که تو فقط اسمش را شنیدهای. یا در رابطه با هر بحثی یک بیت شعر بلدند. اگر چیزی مینویسند وسط نوشتههایشان تضمینهایی باورنکردنی پیدا میشود.
همیشه دوست داشتم کارهای زیادی بلد باشم. تجربههای جالب داشته باشم اما طی این 17 سال و 11 ماه و اندی روز که عمر کردهام، میزان کارهای مفیدم خیلی کمتر از تصوراتم بوده. و امان از این که دیگران تصور کنند تو چیزی بلدی و بلد نباشی. تحسین میشوی اما اصلا حس خوبی نداری از این وضعیت. نه که از تحسین شدن بدم بیاید ها! نه! حقیقتا همان میزان اندک تحسینها انرژی مثبت عظیمی را به سمتم روانه میکنند. اما خب، بحث عجیبیست بحث "تو" با "خودت" وقتی هر طرف ببرد تو باختهای. میگویی فلان کار را بلد نیستم و اطرافیان فحش بارانت میکنند که: «اگه تو بلد نیستی پس کی بلده؟ من لابد!» و "تو"ی درونت هی نهیب میزند که: «برو پیش. شروعش کن! وقت نداری!». "خودت" پاسخ میدهد فعلا کارهای مهمتری برای انجام هست و بعد همان کارها هم انجام نمیشوند.
+ اصلا از کجا رسیدم به اینجا؟ یادم نیست. ولی فکر کنم لپتاپم رو روشن کردم که از توش جزوهی زبان بخونم واسه امتحان ترم. :|
- ۹۶/۱۰/۰۴