[ اجباری کردن عنوان واسه مطلب کار مزخرفیه ]
پیارسال با یکی از دو سال بالاییامون دوست شده بودم. صخرهنورد بود. کوه زیاد میرفت. دو سه ماه مونده بود به کنکورش گفتم بعد کنکور منو ببر کوه. گفت آره حتما بریم.
تابستون قصد داشتم شروع کنم کوه رفتن رو. بهش پیام دادم من بخوام شروع کنم اول چه کنم؟ گفت فلان کار رو بکن. من خودم تو شرایط بدنی خوب نیستم چون یه ساله نرفتم. وقتی برگشتم به حالت عادی میبرمت.
یه هفته بعدش رفت کوه و اونجا پاش شکست. تو مچش پیچ گذاشتن. مسلما دیگه تا یه مدت طولانی نمیتونست بره کوه. خلاصه که کنسل شد.
[ آره درسته. من هیچ وقت خودم تنهایی نرفتم. :-تنبلترین ]
×××
پارسال یه بار که داشتم با آژیر* راجع به گرافیتی حرف میزدم و گفتم جذابه و اینا، گفت اگه میخوای واردش بشی من میتونم کمکت کنما. گفتم نه استاد من از این استعدادا ندارم. همین شما ها رو میبینم ذوق میکنم بسه.
حدودا یه ماه پیش دیدم ستاره گوشهی دفترش یه طرح زده. گفتم عه! گرافیتی دوس داری؟ [ چشماش قلبی شد :)) ] بیا با آژیر آشنات کنم بهت کمک کنه!
با خودم فکر کردم چارشنبه تو مدرسه پیام بدم بهش که همون موقع بتونم به ستاره خبر بدم. سهشنبه شب دیدم عکس پروفایلش رو مشکی کرده! گفتم چی شده؟ گفت پدربزرگم فوت کرده.
خب انقدر بیملاحظه نیستم که تو همچون شرایطی راجع به گرافیتی حرف بزنم باهاش.
خواستم بگم هنوز هم ستاره رو باهاش مرتبط نکردم. :| همچنان :-تنبلترین
* آژیر اسم مستعار طوره. تخلص؟ کنیه؟ هر چی. از همونا :))
×××
دارم فکر میکنم حالا که انقدر واسه بعد کنکورم برنامه دارم، یهو مثل همینا یه چیزی پیش میاد و کلا هر چی تو ذهنمه غیرقابل انجام میشه. ✋🚶
+ یه مسئلهای دارم. چند نفر هستن که جدیدا دلم میخواد به نظرشون آدم جالبی بیام. و وقتی فکر میکنم بهشون، نگران میشم که نکنه ازم خوششون نیاد. واقعا عجیبه برام. واقعا نمیدونم چرا. :|
+ این کلاسای شیمی جمعهها هم جالبن. مثلا یه سری هستن که امسال میان دانشکده داروسازی شهید بهشتی به خاطر شیمی کنکورشون و سال بعد قراره برگردن همونجا چون دانشجوی داروسازین.
+ میگم: «خیلی بد شد! چند تا از سال بالاییامونو دیدم که موندن پشت کنکور. یکیشون دوستم بود و باهاش سلام علیک هم کردم.» میگه: «بد چرا؟ اینم یه مرحله از زندگیه دیگه. من خودم سومین سالی که کنکور دادم قبول شدم رفتم دانشگاه!»
چطور نمیدونستم؟ :|
- ۹۶/۰۸/۲۸