[ زخم شکنجهای به اسم دنیا ]
تو اینستا یکی استوری گذاشته بود: وقتشه چراغی که سالهاست به مسجد حرومه رو واسه خونهمون روشن کنیم.
این که بینمون داریم میبینیم آدما دارن سعی میکنن واسه کمک کردن به زلزلهزدهها، خیلی خوبه. خیلی قشنگه که میبینیم انسانیت بین یه سریا چقدر موج میزنه.
ولی آخ از اونایی که بعد از زلزله ریختن تو خونههای آوار شده و اموالشونو دزدیدن. آخ از اونایی که تو جاده چادرا و پتوها رو دزدیدن از کامیونا. آخ از اونایی که چند تا چند تا چادر گرفتن و از فرصت سواستفاده میکنن و میفروشن همون چادرهای وقفی بقیه رو. انسانن اینا؟ چقدر پست میتونه باشه آدم؟
+ یکی از عکسایی که خیلی غمناک بود عکس خونهای بود که دیوارش فروریخته بود و توش بادکنک آویزون بود از سقف. تولد یه بچهی هفت - هشت ساله بوده. تولدت باشه و جشن باشه و خوشحال باشی و همه پیشت باشن. پنج دقیقهی بعد دیگه هیچی نباشه. هیچی.
« ... از سمتِ تجربه تا روایت »
- ۹۶/۰۸/۲۳