[ بی خبری ]
دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۱۶ ب.ظ
آره من روز به روز دارم بیش تر به آدمای اطرافم دقت می کنم و روز به روز بیش تر می فهمم دغدغه هام خیلی سطحی ن و هیچی از دغدغه های اطرافیانم نمی دونم. روز به روز بیش تر می فهمم چقدر با آدمایی که باید بهشون نزدیک باشم فاصله دارم و چقدر دورم ازشون و چقدر دورن ازم.
کی می تونه باور کنه ما انقدر دور باشیم؟
حتا به امید فهمیدن حالت بیام دنبال یه نشونه تو وبلاگت بگردم و ببینم پست خصوصی گذاشتی. حتا به اونم دسترسی ندارم.
کلی فکر کنم یه سری دیالوگ آماده کنم برا گفتن بهت و قبل از این که بگمشون، چیزای خیلی شبیه بهشون رو از زبون خودت خطاب به یکی دیگه بشنوم. و خب دیره وقتی خودت گفتیشون منم بیام بگمشون. کاش انقدر همیشه دیر نکنم. کاش یکم بجنبم.
[دور بودن از کسی که می تونست نزدیک ترین باشه] یا به عبارتی [چگونه همیشه راجع به رفتار خود حسرت بخوریم؟]
× فرداش نوشت: الان که اینو دوباره خوندم به این نتیجه رسیدم که هر کی ندونه فکر میکنه راجع به عشق جاودان زندگیم نوشتم. چه وضعشه خب؟ :| =)))
- ۹۶/۰۳/۲۲