[ ردیف سوم از جلو ]
زیاد شده فکر کنم به اون یه دونه تست ریاضی که حلش نکردم و یه جورایی سوالو دور زدم و جواب دادمش. هنوزم فکر میکنم اون ثانیههای آخر که من تازه متوجه شدم یه حجم زیادی از سوالای ریاضیم مونده و هول هولکی تونستم یه دونه تست بزنم سرنوشتسازترین بودن. حس میکنم همون یه دونه بود که باعث شد الان تو این مدرسه درس بخونم. همون یه دونه بود که باعث شد این همه تجربهی متفاوت داشتهباشم. بهنظرم اون چند ثانیهای که طول کشید برگههای ردیف اول و دوم رو جمع کنن و برسن به من که ردیف سوم بودم، مهمترین ثانیههای عمرم بود! :))
دارم فکر میکنم اگه اون سوالو پیدا نمیکردمش و جوابشو نمیزدم، نه درستکاری رو میشناختم که بخواد دبیرم بشه، نه بهخاطر همچون دبیری به زیست علاقهمند میشدم، نه بهواسطهی علاقهم به زیست قید انسانی رو میزدم و رشتهی تجربی رو انتخاب میکردم، نه فردا امتحان زیست داشتم، و نه تویی تو زندگی من بود که بخواد حواسم رو حتا از زیست خوندن پرت کنه!!