[ عطیه نباید بزرگ میشد. ]
عطیه نباید بزرگ میشد. نه اینکه این بزرگ شدن بد باشدها، نه ؛ فقط گاهی، تنها گاهی حس میکنم پیش دوستان، عطیهی پارسال دوستداشتنیتر بوده. نه اینکه الان دوستداشتنی نباشدها، نه! با تمام اعتماد بهنفسم میگویم هنوز عطیه دوستداشتنی هست اما شاید یکسری رفتارهایش ناخودآگاه تغییر کرده باشد. شاید این تغییرات، از یک منظر خوب به نظر بیایند، اما گاهی، تنها گاهی از منظر دیگری که به عطیه نگاه میکنم، فکر میکنم شاید همین (تنها) یک سال بزرگشدن، چیز خوبی نباشد.
آهای دوستانی که شاید حتی آدرس وبلاگم را بهتان ندادهام، آهای دوستانی که مدت مدیدیست اینورها نمیشود پیدایتان کرد، آهای دوستانی که هنوز هم به اینجا سر میزنید، گاهی، تنها گاهی حس میکنم حتی یکذره هم خوب نیستم. برای همان "گاهی" ها، از همهـتان عذر میخواهم.
+ زده به سرم شاید. :-؟؟ ساعت یکوپنج دقیقه نصفهشب، برای چی باید یک همچین چیزی تو ذهنم بیاد و بنویسمش؟
- ۹۴/۰۴/۰۸