[ این نیز گذشت ]
پنجم دبستان بودیم، بهمون گفتن آزمون تیزهوشانی هس؛ خیلیا بدون اینکه بدونن مدرسه فرزانگان چیه، آزمون دادن و قبول هم شدن...
[ سال اول ابتدای راه، با ترس تنها بودن... اومدیم و شدیم یک تکه ابر گوشه ای از آسمون زیبا ]
سال اول راهنمایی شد، اومدیم زیر این شیروونی سبز... شیروونی سبزی که اون موقه نمیدونستیم چقدر برامون باارزش میشه...
اولین ها رو تجربه کردیم؛ اولین حلقه، اولین خونه ما واولین شیروونی سبزی ک برامون ی دنیا ارزش داشت...
سال اول خوب بود، خیلی خوب... اونقدری ک با تموم شدنش حس کردیم غم عالم ریخته رو سرمون...
وقتی فهمیدیم ی سری آدم جدید قراره بیان بینمون و از هم جدامون کنن تصمیم گرفتیم ازشون متنفر باشیم... طی تابستون این نفرت نسبت ب کسایی ک حتا اسماشونو هم نمیدونستیم قوی قویتر میشد...
تا اینکه....
[ بار دیگه مدرسه.... سال دوم از راه میرسه؛ دی\ه ترس توی قلبم جایی نداره؛ دوستی میگیره رنگی دوباره...]
سال دوم رسید... جدا شدیم... کلاسا عوض شد... و اون آدمای جدید اومدن بینمون... آدمای جدیدی ک کم کم شدن عزیزترین کسامون... آدمای جدیدی ک ی سریاشون از دوستای قدیمیمونم برامون عزیزتر و مهم تر شدن....
سال دوم هم گذشت...
و دوباره ما رو از هم جدا کردن...
به طرز مسخره ای...! هر چی گفتیم ما ها تازه با هم جور شدیم، کسی ب حرفمون گوش نکرد...!
جدا شدیم و رسیدیم ب این سال... ب این قسمت از آهنگ حونه ی ما:
[ سال سوم، سال آخره... اینجا، اونجا هست خاطره... غم و شادی و بازی توی حیاط، همشون بهترین لحظات... ]
اول سال، همه معتقد بودیم: « هنوز وقت هس... تازه اول ساله... »
گذشت... گذشت و کم کم ی سری دوستی های جدید شکل گرفت... ی سری. اتحادها....
از اتحادهای کوچیکی مثل وقتی قلم از دست آدین افتاد، تا اتحادهایی ب بزرگی قیمت ی زندگی؛ تا نگرانی هامون واسه نگین و...
مهربونی ها زیاد میشد، فرصت واسه خاطره ساختن کم....
حاطره های مشترک زیادی ساخته میشد: اردو، انجمن همراه، آزمون ۷ اسفند، بهارانه، نمایشگاه آفتاب آخرمون، اندازه گرفتن مقدار برف حتا...
و ما هنوز معتقد بودیم:« تازه اول ساله.... مگه نه؟ »
حالا باید با این شیروونی سبزی ک تبدیل شده ب ی دنیا برامون، خدافظی کنیم و بریم سمت دیوارای قرمز دبیرستان...
کی فکرشو میکرد انقد زود بگذره؟
تموم بشه این سال و بزرگتر بشیم و از دنیای شاد کودکانمون فاصله بگیریم؟ کی باورش میشد انقدر زود از اولین ها برسیم ب آخرش؟ ب آخرین ها؟...
آخرین سال راهنمایی... آخرین حلقه... آخرین شب شعر....
و آخرین باری ک زیر این شیروونی سبز با هم زمزمه میکنیم:
[ قلبمون میمونه اینجا... قلبمون میمونه اینجا.... ]
و تا چه شود دبیرستان....
- ۹۳/۰۲/۲۲