تولدم :) ---> ویرایش شد!
صبح شنبه بود ک امتحان زبان داشتیم،منم ک زبانم افتضاح:)) نشسته بودم قبل امتحان داشتم از ملیکا سوال میپرسیدم.
ملیحه: عطی بیا رضا* کارِت داره
من: بله رضا؟
یهو دیدم رضا پرید بغلم!
رضا: تولدت مبارک دوستم!
بعدم ی کارت گرف جلوم ک کادومو توش گذاشته بود
رضا مچکریم!
* رضا در واقع یکی از دوستانه که فامیلیش رضازاده ـس، ما واس اینکه راحتتره بهش میگیم رضا:))
-------------------------------------
یکشنبه بود،22دی یا ب عبارتی روز تولد بنده،امتحان حرفه داشتیم
رفتم نشستم پیش زهرا
من: زهرا؟ملیکا و کیمیا کوشن؟
زهرا: رفتن حیاط هوا بخورن
قضیه مشکوک بود،ملیکا همیشه میگفت من صبحا یخ میزنم تو این هوا...ولی خب از اونجایی ک هرسال دوستان ب دلیل امتحانات ترم تولد منو یادشون میره، اصلا انتظار نداشتم ک اونا یادشون باشه
یکم نشستم با زهرا سوالا رو خوندم، فرناز اومد
فرناز: بچه ها ملی و کیمیا کوشن؟
زهرا: رفتن هوا بخورن تو حیاط
فرناز: آهان باشه،منم میرم پیششون پس
فرناز رفت،منم یکم گذشت حوصلم سر رفت داشتم مگس میپروندم، یهو یکی چشامو گرفت،منم ک عادت دارم یا ماریه یا ملیکا(این یه ملیکای دیگه ـس) چشامو بگیرن اسمشونو گفتم ولی جواب نداد.بعد یهو اون یارو دستاشو برداشت و ملیکا و فرناز و کیمیا پریدن جلوم و شروع کردن شعر تولد خوندن...کادوهاشونم گذاشته بودن رو پام، من ک جو گرفتتم کادو هارو پرت کردم اونور و پریدم بغل ملیکا (خوبه حالا نشکست کادوم)
کلی شاد شدمااااا....خیلی خوب بود :- ذوووووووووق مــــرگ
ملیکا،فرناز،کیمیا،زهرا مچکریم!
------------------------------------
ویرایش شده:
قبل امتحان بود ک رفتم پیش کیانا و ساراو اینا....
کلی بهم تبریک گفتن همشون :)
یکم وایسادم یهو کیانا گف"آها راستی عطیه...." بعدم دستشو کرد تو کیفش و شورو کرد به گشتن....منم ک کاملا پررو تشریف دارم، با نیش باز زل زده بودم به دست کیانا،یهو کیانا کتاب حرفه ـشو در آورد و من از حالت به حالت
دراومدم!!!!
کیانا بقیه حرفشو زد و منم بعد ی ذره برگشتم پیش ملیکا!
حالا امتحانو دادیم و من داشتم شوکولات پخش میکردم ک دیدم کیانا ی جعبه ی کوچولو و کادوپیچ ک خیلیم خوکشل بود اورد داد بهم...خیلی خوشکل بود،دستبند بود توش..... و من فهمیدم ک باید اون حالت رو حفظ میکردم!
کیانا مچکریم :)**
-------------------------------------
بعد امتحان
رها: عطیه واست کادو اوردم، حوصله ندارم بهت بدم، بعدا میدم (رکه بچه)
هیچی دیگه دیگه وقتی زنگو زدن حوصلش گرفت و کادومو داد
رها مچکریم!
-----------------------------------
روز بعدش شد،دوشنبه
کتایون: عطیه من دیروز فهمیدم تاریخا رو اشتباه کردم،فکر میکردم دیروز 19امه،ببخشید واقعا
من: نه بابا بیخیال
کتایون: اینم کادوهات
من: مرسی دوستم!
نه ک من خیلی بادقتم اون موقع ازبین کادوها یه تقویمو دیدم و یه جامدادی
رفتم خونه مامانم اون دوتا رو درآورده بعد بهم میگه:این همه رو کتایون اورده؟؟
من: کودوم همه؟
نگاه کردم دیدم چندتا خودکار رنگی و یه اتود و یه پاکن و یه کارت و یدونه از این آویز موبایلا رو هم واسم خریده و من ندیدم!
:)****
کتایون مچکریم!
------------------------------
الان سه روز از تولدم گذشته و من همچنان در حال دریافت کادو هستم!
محیا دیروز بهم جامدادی داد، از اون خوشگلاس، تازه آبــــــــــیــــــه :)**
محیا مچکریم!
---------------------
امروز بعد امتحان حدودا از ساعت11 تا ساعت 1:30 ک تعطیل میشدیم بیکار بودیم، داشتم راه میرفتم یهو سارا رو دیدم، من و سارا تو ی سایتی عضویم هردومون
سارا: عطی تولدت بوده؟؟؟
من:آره
سارا: بچه ها انجمن رو ترکوندن واسه تولدت، تاپیک زدن واست
کلی هم واسه اونا ذوق کردم.
بچه های انجمن، مخصوصا یاسی، مچکریم:)*
---------------------------------------------------------------------------------
× خیلی دوستت دارم، هم تو رو، هم اون دوتا رو که اگه گوشت هم رو بخورین استخون هم رو لیس میزنین :)))) :)*** :XxXxXx
×× یادم رف بگم، من قرار بود این پست رو همون 22 دی بذارم، ولی از اونجایی ک خیلی درسخون تشریف دارم(فکر کن ی درصد!) وقت نشد بیام بنویسم!
××× من منتظر اومدنت هستم :)
×××× 11/1 نوشت: فردا میاد :)*
××××× نشسته بودم عین این گیجا هِی کادوها رو میشمردم، هِی تعداد اینایی ک اینجا نوشتم رو میشمردم...هِی میدیدم یه نفر نیست...یه کادو اضافه میاد! عجیب بوداااا...نگو خنگ بازیم زده بالا کیانا رو ننوشتم!!!
- ۹۲/۱۰/۲۵