محض خالی نبودن عریضه مینویسیم
چند وقتی بود که دلمان میخواست این صفحه ی "+ارسال مطلب جدید" را باز کنیم و بنویسیم...از آنجایی که در مواقع کاملا افتضاحی دست به حرکاتی میزنیم،تصمیم گرفتیم قبل امتحانات ترم پستی بنویسیم تا شب قبل امتحان ریاضی نزند به سرمان و بنشینیم عین آدم درس بخوانیم (که البته مسلم است باز هم مثل آدم نمینشینیم سر درسمان!)
روی "+" کنار نظرات کلیک میکنیم و شروع میکنیم به خالی کردن اراجیف درون مغزمان بر روی کیبورد...و هنوز خودمان هم نفهمیدیم دلیل این مدلی نوشتن و این چیزها را نوشتن چیست! شاید جوگیری لحظه ای به وجودمان هجوم آورده و سعی داریم مانند کیمیا بنویسیم...شاید!!!!...و شاید همین جوگیری لحظه ای، بعد از تایپ اراجیفمان از بین برود و با هم پاک کنیم....البته در اینجا لازم به ذکر است که نوشته های کیمیا هدفی بسیار زیبا دارند اما نوشته ی بنده نه تنها هدفی ندارد بلکه اراجیفی بیش نیست که سر هم بندی شده است...ولی به هر حال دوست داریم این مدلی نوشتن را :×
دیگر چه بگوییم از مغز مغشوشمان؟
بدی اش این است که چیزهای بسیار بی ربط به هم در ذهنمان بالا و پایین میروند... وما نمیدانیم با این ها چه کنیم...!
محیا چند روز پیش دفتری به ما داد وگفت هرچه درون ذهنمان است را بر روی یک صفحه اش بنویسیم...و نتیجه چیزی نشد جز متن یک سری آهنگ....و چندین کلمه ی بی ربط که با خواندنشان محیا از خنده سرخ شده بود...و هنوز ما در عجبیم که با این همه متن آهنگ و این همه کلمه غوطه ور در مغز،درس هایی چون زیست و کامپیوتر چگونه در مغزمان جای گرفته اند؟؟؟(بقیه ی درس ها که کلا در مغزمان جای نمیگیرند و عجیب نیست،اما این ها!)
چیز دیگری که در حال حاضر تعجب مارا بر انگیخته است این است که چرا مادر گرامی نمی آیند و مارا با خاک انداز از جلوی رایانه(!) جمع ـمان نمیکنند...جای شگفتی دارد که من چند ساعتی ست پشت رایانه نشسته ام و هیچ بلای طبیعی بر سرمان نازل نشده که هیچ،حتی تهدیدی هم صورت نگرفته است که مثلا "پسورد را عوض میکنیم" و یا "آب بر رویت میریزیم"...و هنوز ما نمیدانیم که این ها هم علائم شب یلدا است؟
شب یلدا چیز خوبیست...شبی که انار و آجیل میخوریم...و هر دفعه ما بعد از خوردن اولین جزئ تنقلات دل درد میگیریم و ما نمیدانیم چرا با خوردن حتی یک عدد نارنگی،در شب یلدا معده ـمان پر میشود؛درحالی که در شب های دیگر معده ـمان گنجایش یک انار و یک نارنگی با هم را نیز دارد!...کلا خاصیت شب یلدا این است که آدم دل درد بگیرد، حالا چه با یک نارنگی و چه با یک هندوانه! مهم دل درد است،نارنگی و هندوانه بهانه است!
ذهنمان در این لحظه بد جور درگیر شد...حالا عنوان مطلب را چه بگذاریم؟؟؟این اراجیف اسمی هم دارند؟؟؟...از لفظ اراجیف خوشمان می آید:)
یاد مجید قناد افتادیم...دقیقا مثل الان ما، یک سری "شر و ور" را پشت هم ردیف میکردند و دو مسئله ی بی ربط را به هم ربط میدادند...شاید این هم یکی از ویژگی هایی است که یک مجری باید داشته باشد...به هر حال "شر و ور" محض میگفتند ایشان،ما نیز داریم "شر و ور" محض میگوییم؛ یک پا مجری فیتیله ای هستیم برای خودمان...
× جا دارد در اینجا از تمام کسانی که اراجیف بنده را خواندند سپاسگزاری کنم :)
×× یلدا مبارک :)
- ۹۲/۰۹/۳۰