شعر 1.6
جمعه, ۱۰ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۵۴ ب.ظ
آن زمان که تنفر بیدار می شود.....
آن زمان که عشق دگرگون می گردد....
و آن زمان که پیمان دوستی می شکند...
تو پشتیبانم باش.....
تو عشق را بر من برگردان.....
تو خاطرات را تجدید کن....
که درمانده ام....... درمانده.....
که عشقم پایان و نیرویم تحلیل یافته است...
آن زمان که انقلابی در درونم رخ می دهد.....
تو این انقلاب را دریاب.....
تو مرا محکم بر جای بگذار....
که سست شده ام.....
آن زمان که کمک می خواهم، تو دست کمک به سویم دراز کن...
زیرا که قلبم سرد شده است......
قلبم ، عشقم ، وجودم ، احساساتم دفن شده است....
در آن آرامگاه که آبشاری از عشق در آن جاری است....
دفن شده ام...... دفن.....
آن زمان که دل میبندم ، تو سدی باش برای دل بستنم..
تو مانعی باش برای شکستنم....
که دل بسته ام و دلم شکسته است....
شکسته است...... شکسته.......
شــــــــکـــــــــســــــــــــــتـــــــــــه............
برای 1.6
حسم اینه که میخوام بمیرم و اونا که به 1.6 توهین می کنن رو هم
با خودم ببرم....
لطفا اینو تا جایی که میتونید پخش کنید.....
رو وبلاگ هاتون بذارین....
دوستون دارم.
آینرسی
- ۹۱/۰۹/۱۰