تا حالا شده...؟
از نازنین به خاطر دعوتش ممنونم.
تا حالا شده فقط به خاطر این که بقیه فکر نکنن حسودی با یکی دوست بشی؟
تا حالا شده کسی ازت خواسته ای داشته باشه و توبر خلاف میلت اون کارو براش انجام بدی تا اون در برابرش چیزی به تو امانت بده؟
تا حالا شده در حین حرف زدن با کسی مخاطبت برگرده و با کس دیگه ای شروع به صحبت کنه؟
تا حالا شده یه دوست خوب داشته باشی که خیلی دوستت داشته باشه اما تو زیاد دوسش نداشته باشی؟
تا حالا شده از کسی سوالای زیادی بپرسی و اون جواب شونو بدونه اما حتی جواب یکیش رو هم نده؟
تا حالا شده فکر کنی هیچ کس تو رو درک نمی کنه؟
تا حالا شده دیگران صفتی بهت بدن که ازش خوشت نمیاد؟
تا حالا شده هم کلاسی هات فقط به خاطر درس خوبت یا پول تو جیبت باهات دوست بشن؟
تا حالا شده کسی بهت بگه جوگیر؟
تا حالا شده بخوای چیزی بگی اما همون لحظه یادت بره؟
تا حالا شده از آهنگی متنفر باشی اما چون دیگران اونو گوش می دن تو هم گوش کنیش؟
تا حالا شده اشتباهی به معلمت بگی مامان؟!
تا حالا شده دور و بری هات بیشتر از توانت ازت توقع داشته باشن؟
تا حالا شده کسی دوست داشته باشه جای تو باشه ولی تو هم دلت بخواد جای اون باشی؟
تا حالا شده دلت بخواد کاری رو انجام بدی اما حوصله شو نداشته باشی؟
تا حالا شده یه ویراستار خوب کنارت بشینه و جمله هایی که می گی رو قشنگ بنویسه؟!البته بعضی چیزارم از خودش اضافه کنه؟ یعنی این:(خواهش می کنم!خواهش می کنم!تشویق نفرمایید!- توضیح ویراستار و تایپیست(!)-)
تا حالا شده حرف برای گفتن نداشته باشی اما فقط برای این که یه چیزی گفته باشی چرت و پرت بگی؟!
عه!همه ی اونایی که من می شناختم دعوت شدن!
- ۸۹/۰۶/۱۵