[ برای کسی که معنای رفیق را نمیداند ولی رفیق خوبیست. ]
انقدر درگیر یه سری چیزا شدیم که وقت نداریم واسه درست و حسابی شناختن همدیگه. کلی اتفاقای خوب با هم رقم زدیم و کلی تجربههای جالب با هم کسب کردیم. ولی میتونم بگم وقتی دو ساعت باهات حرف زدم بیشتر از این دو سال دوستی شناختمت.
فکر کنم تو خوب بدونی من چیا تو فکرمه و فکر کنم من خوب بدونم که تو چیا تو فکرته.
میتونی یه نویسندهی خبره باشی، یه اتاق داشته باشی با یه میز چوبی کنار پنجرهی بزرگی که شبها نور ماه مستقیما از اونجا روی کاغذات بتابه.
میتونی یه مهندس باشی، یه آزمایشگاه داشته باشی با یه عالمه محاسبات پیچیده و آزمایشای عجیب برای کمک به تحقیقات کشور.
میتونی یه بازیگر تئاتر باشی که بتونه خیلی راحت نقش عروسک خیمهشببازی داشته باشه و کسی شک نکنه که یه آدمه.
میتونی یه عالم فقه باشی، از اونایی که واقعا بدونن چی کار باید بکنن. از اونایی که آدم با نگاه کردن بهشون آرامش بگیره. نه مثلِ...!
میتونی یه نوازندهی عاشق باشی. شبا بری نزدیک پنجرهی دلبرت آهنگ بزنی و اون بهشون گوش بده و لبخند بزنه ولی هیچ وقت نفهمه تکتک نتهای نواخته شده به خاطر خودشه.
تو پتانسیل همهشون رو داری. ولی فعلا فقط «خودت»ی. و این از باارزشترین بودنهاست.
پ.ن.: زیاد نمیپسندم خطاب به آدم خاصی پست بذارم. ولی جدیدا خیلی پیش میاد. و در مورد این پست، به نظرم برای کسی که خوب مینویسه باید نوشت، هر چند که خوب ننویسم.
- ۹۷/۰۲/۲۷