خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

که نوشتن قطعا یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست برای انسان.
که حتا اگه خوب نمی‌نویسیم هم، بنویسیم.
که ثبت بشه.
که بدونیم چقدر تغییر می‌کنه اوضاع.

کاغذهای ورق‌خورده

[ به خودم آمدم انگار تویی در من بود... ]

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ
راستش، این روزا یکی از دلخوشیام تو مدرسه ست. 
این که مثلا برم تو حلقه ببینمش. یا مثلا وقتی دارم سیبمو گاز می زنم صدام کنه. یا اینکه بخنده بهم وقتی دارم به دوستش سلام می کنم و می گم: « من عطیه م! اسمت رو بهم می گی؟ :)) »
اون انرژی مثبته رو داره. همون انرژی مثبتی که پارسال باعث شده بود یه مدت کل زندگیم بشه دنبال کردن فعالیت های جناب «ن». همون انرژی مثبتی که باعث شده بود از «س» خوشم بیاد. همون انرژی مثبتی که باعث میشه هر سری با دیدن «م» لبخند بیاد رو لبم.
می دونی چی می گم؟ یه چیزی داره تو خودش که باعث می شه جالب باشه. غیرقابل پیش بینی باشه. مرموز باشه حتا.
این روزا یکی از دلخوشیامه که در کلاسشون باز باشه و من در حال رد شدن یه نگاه نامحسوس بندازم تو کلاسشون و خیالم راحت بشه که اومده! یکی از دلایلیه که علی رغم برنامه ی درسی سنگین ِ یکشنبه، دوشنبه و چارشنبه هامون، منتظر رسیدن این روزا باشم. یکی از آدماییه که دیدنش می تونه باعث شه تا چند ساعت خوشحال باشم. 
چیز جدیدی نیست واقعا. خیلی قشنگن این آدما. و هستن باز هم تو زندگیم. فقط اون یکم مرموزتره. یکم عجیب تره. انگار که هر سری یه شخصیت جدید داشته باشه.

«... این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود»

  • ۹۵/۰۹/۱۷
  • ع. ا.

نظرات  (۱)

فرد اصلی رو که دریافتم، ولی اون سه نفر دیگه رو نه. -_- :-"
پاسخ:
گفتم دیگه :-""

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی