خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

که نوشتن قطعا یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست برای انسان.
که حتا اگه خوب نمی‌نویسیم هم، بنویسیم.
که ثبت بشه.
که بدونیم چقدر تغییر می‌کنه اوضاع.

کاغذهای ورق‌خورده

[ درخت زیبای من ]

چهارشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۲۷ ب.ظ

دیگر به راستی می دانستم که درد یعنی چه. درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود. بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دل آدم را در هم می شکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد بدون آن که بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد. دردی که انسان را بدون نیروی دست و پا ها و سر باقی می گذارد و انسان حتی قدرت آن را ندارد که سرش را روی بالش حرکت دهد.

 

قسمتی از کتاب درخت زیبای من.

چقدر این کتاب «خوب» بود...

 

+ و از بدترین لحظه هاست لحظه ای که بعد از مدت ها به وبلاگ مشترک ـِشان سر میزنی و میبینی حتی آن هم از بین رفته...

  • ۹۳/۱۱/۲۲
  • ع. ا.

نظرات  (۶)

اوا بلخره خوندیش رفیق ؟ ! حال کردی چه کتاب خفنی بت معرفی کردم ؟ نه حال کردی ؟ :>>> دیدی زه زه چه شخصیت فوق العاده ایه ؟ اون نامه ای که تو صفه ی آخر کتاب به پرتقالی نوشته بود ؛ اونو من وختی خوندم نشسم مثه خر گریه کردم ! اصن محشر بود کلن ! ینی من زه زه رو از سوروس اسنیپ تو هری پاترم بیشتر دوس دارم ! :))) خلاصه خیلی کتاب جیگری بود ! من قشنگ یه هفته تحت تاثیرش بودم !
پاسخ:
همون روزی که از کتابخونه گرفتم ـش خوندم ـش دیگه! دو هفته پیش، چارشنبه. راستشو بخوای تو معرفی نکردی این کتاب ُ ! اگه یادت باشه سی چهل بار گفتم که اینو از سال اول راهنمایی قصد داشتم بخونم، ولی کلن از کتابخونه راهنمایی خیلی خوشم نمیومد. حال نداشتم برم قرض ـِش بگیرم. :د من خیلی کم گریه کردم. اون ـَم فک کنمتو همین جاهاش بود که الان یه تیکه ـَشو اینجا نوشتم. چن وخته خیلی احساساتی نمیشم، فک کنم خر درونم مرده ملیکا! جیگر؟ نه آخه جیگر؟ :/ این بود آرمان های عطی جان؟ :-""
حالا اینقدرا هم غمناک نبودا
پاسخ:
چی شده؟ :))
خیلی عجیبه یه سر زدم به وبت؟ وای عالـــــــــــــــــــــی بود. ملیکا معرفی کرد بهم. : خودشیرین عاشقش شدم. اون نامه هه هم فوق العاده بود. تو هم گریه کردی ملیک؟
پاسخ:
نه اصولن نباید عجیب باشه :)) آخه خودمم سر نمیزنم :-" عالی بود... :) به من میترا معرفی کرده بود سال اول راهنمایی :)) حله آقا :))
سلام بعد یه مدت کثیر المدت بخیه رو مگه تو دارو خونه میزنن؟؟ حالا بهرحال عید عالی متعالی اون کتاب گانگستر رو خوندی آیا نخوندی؟ اوکی به ده بیست نفر توصیه کردم کسی نخونده شایدم بیمزس
پاسخ:
سلام خب تو این کتاب که این طوری بود! اون گانگستر رو هم گفتم که تو کتابخونه مدرسمون نبود، جای دیگه ای هم ندیدمش. شاید تابستون برم عضو کتابخونه محل بشم و باشه. به هر صورت چون کتاب معروفی نبوده تا الان پیداش نکردم متاسفانه.
  • قالیچه پرنده
  • از قشنگترین بخش های این کتابه درد...
    پاسخ:
    واقعن همین‌طوره :)
  • قالیچه پرنده
  • هربار می خونمش بازم تحت تاثیر طنز شیرین و تلخش قرار می گیرم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی