انشا 2
سلام!
امروز دیدم بیکارم گفتم بیام یه چیزی بنویسم و برم .
این یکی از انشاهای امسالمه.
موضوع : "ستارگان ، فضا، سفینه ای که بچه ها درون آن سوارند."
وای! چه ستارگان زیبایی!من، فاطمه، کوثر و ملیکا با هم در بین آن ها پیش می رویم.من:«فاطمه آن جارا چه زیباست!کوثرآن سیاره ی زحل نبود؟»
قضیه این بود که ما چهار نفر برای تحقیق علمی پس از ساعت تعطیلی مدرسه آن جا ماندیم تا آزمایشی انجام دهیم.اما یکی از وسایلمان را نیاورده بودیم. یکی از ناظمان گفت:«حتما تو انبار این وسیله رو داریم برید و از اون جا بردارید.»ما هم با اشتیاق رفتیم و دنبال آن وسیله گشتیم.ناگهان ملیکا از آن سوی انبار داد زد:«بچه ها بیاید.»ما دوان دوان به طرفش رفتیم و توده ای سیاه رنگ دیدیم. وقتی گرد و غبارش را پاک کردیم، دیدم چیزی به شکل سفینه ی فضایی آنجاست. کوثر گفت :«حتما سال های اول تاسیس مدرسه بچه ها این ماکتو درست کردن.»
من و فاطمه با اشتیاق داخل آن رفتیم و ناگهان صدای پرپر موتورش درآمد. زود فاطمه گفت:«بچه ها این واقعا یه سفینه ی فضاییه!»
حالا می فهمم وقتی بچه های سال های قبل می گفتند در انبار روح وجود دارد و صداهایی می آید،از آن سفینه ی فضایی و صدای موتورش بوده است! "
توضیح: تو مدرسه ی ما یه چاهی هست که وقتی من کلاس اول بودم بچه های کلاس پنجم می گفتند :« یه روز یه دزده از اون چاهه در میادو یکی از دانش آموزان رو می کشه و جنازشو می اندازه تو انبار مدرسه و صدای جیغ روح اون دختره هر سال از انباری میاد!»
- ۹۰/۰۳/۰۶