خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

دیواری برای سنجاق کردن یادداشت‌ها

خط‌خطی‌های یک ذهن آبی

که نوشتن قطعا یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست برای انسان.
که حتا اگه خوب نمی‌نویسیم هم، بنویسیم.
که ثبت بشه.
که بدونیم چقدر تغییر می‌کنه اوضاع.

کاغذهای ورق‌خورده

تا حالا شده...؟

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۸۹، ۱۰:۱۷ ق.ظ

 از نازنین به خاطر دعوتش ممنونم.

 

تا حالا شده فقط به خاطر این که بقیه فکر نکنن حسودی با یکی دوست بشی؟

تا حالا شده کسی ازت خواسته ای داشته باشه و توبر خلاف میلت اون کارو براش انجام بدی تا اون در برابرش چیزی به تو امانت بده؟

تا حالا شده در حین حرف زدن با کسی مخاطبت برگرده و با کس دیگه ای شروع به صحبت کنه؟

تا حالا شده یه دوست خوب داشته باشی که خیلی دوستت داشته باشه اما تو زیاد دوسش نداشته باشی؟

تا حالا شده از کسی سوالای زیادی بپرسی و اون جواب شونو بدونه اما حتی جواب یکیش رو هم نده؟

تا حالا شده فکر کنی هیچ کس تو رو درک نمی کنه؟

تا حالا شده دیگران صفتی بهت بدن که ازش خوشت نمیاد؟

تا حالا شده هم کلاسی هات فقط به خاطر درس خوبت یا پول تو جیبت باهات دوست بشن؟

تا حالا شده کسی بهت بگه جوگیر؟

تا حالا شده بخوای چیزی بگی اما همون لحظه یادت بره؟

تا حالا شده از آهنگی متنفر باشی اما چون دیگران اونو گوش می دن تو هم گوش کنیش؟

تا حالا شده اشتباهی به معلمت بگی مامان؟!

تا حالا شده دور و بری هات بیشتر از توانت ازت توقع داشته باشن؟

تا حالا شده کسی دوست داشته باشه جای تو باشه ولی تو هم دلت بخواد جای اون باشی؟

تا حالا شده دلت بخواد کاری رو انجام بدی اما حوصله شو نداشته باشی؟

تا حالا شده یه ویراستار خوب کنارت بشینه و جمله هایی که می گی رو قشنگ بنویسه؟!البته بعضی چیزارم از خودش اضافه کنه؟ یعنی این:(خواهش می کنم!خواهش می کنم!تشویق نفرمایید!- توضیح ویراستار و تایپیست(!)-)

تا حالا شده حرف برای گفتن نداشته باشی اما فقط برای این که یه چیزی گفته باشی چرت و پرت بگی؟!

 

عه!همه ی اونایی که من می شناختم دعوت شدن!نیشخند

  • ۸۹/۰۶/۱۵
  • ع. ا.

نظرات  (۹)

آره بابا من جوگیر شدم همه رو دعوت کردم""تا حالا شده دلت بخواد کاری رو انجام بدی اما حوصله شو نداشته باشی؟""آره چپ و راست. من هی دلم می خواد درس بخونم ولی حوصله م نمیشهدمت ویراستارتم قیژژژ(تشویقق)
تکرار کامنتی که برای کژدم گذاشتم:به‌نظر من کلا آدما هیچ‌وقت نمی‌تونن هم‌دیگه رو واقعا درک کنن!سومی و چهارمی: شده!تا حالا شده بخوای چیزی بگی اما همون لحظه یادت بره؟برای من خیلی شده!تا حالا شده اشتباهی به معلمت بگی مامان؟!
بعضی‌هاش شده!درمورد آدما٬ هیچ‌وقت نمی‌شه گفت کسی واقعا می‌تونه دیگری رو درک کنه!منم یه بار اشتباهی به معلممون گفتم مامان!
واو! این چرا قاطی کرد؟!
نوشته هات ، چقدرش فکر خودته؟ چقدرش فکر ویراستار؟به هر حال خوبه.البته خوبه که ویراستارت این همه وقت داره. خوشحالم برات.حالا کی هست!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟
تا حالا شده واسه یکی شیش تا کامنت پشت هم بذاری بعد پرشین بلاگ بگه تا شص روز حق کامنتیدن واسه هیچ پرشین بلاگی ای رو نداری؟!
خیلیاش شده بود !!
شده که من ویراستار باشم ولی کسی برام ویراستار نبوده!به نظرم رنگ تولبار پرشین بلاگتم عوض کن خاکستری به قالبت نمیاد!
  • اردشیر بابکان
  • درود دوست عزیزمن در وبلاگم درباره 2 دیدگاه دوگانگی اخلاقی و دوگانگی آفرینشی در دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطالب را بخوانید و با دیدگاه خود آن را کامل کنید10مهر روز جشن ملی مهرگان را گرامی بداریمتا درودی دیگر بدرود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی